ریشه یابی نظرات چپ سنتی - ٣

           
پیمان نعمتی 
هدف این نوشته ارائه مدلی از رابطه جنبش زنان ایران و جنبش سیاسی عمومی با اهداف دموکراسی خواهانه است. جنبش زنان می تواند رابطه ای بر اساس استراتژی مستقل خود با گرایشات چپ دموکرات، جمهوری خواه و اصلاح طلبان اسلامی بوجود آورد. این پتانسیل و آمادگی نظری در شرایط کنونی در طیف هایی مانند  اتحاد جمهوری خواهان ایران، سازمان فدائیان اکثریت و حزب دموکراتیک مردم ایران  وجود دارد.
ارائه این مدل از رابطه با نقد نظرات تاریخی بازمانده از چپ سنتی در اولویت دادن به اهداف سیاسی در استراتژی جنبش زنان، حفظ جایگاه جنبش زنان در اپوزیسیون و شکل تعدیل یافته تئوری انقلاب بعنوان پیش شرط های ایجاد تغییرات عمده اجتماعی جهت بهبود شرایط زنان، خواهد بود و در ادامه با بررسی نظرات بعد از انتخابات 1388 در جنبش زنان به انطباق عملی این مدل در انتخابات آتی ریاست جمهوری 1292 پرداخته می شود.
قابل ذکر است که تعیین رابطه با اپوزیسیون اصلاخ طلب زمانی کارایی خواهد داشت که نیاز و نوع رابطه جنبش زنان با حاکمیت ها همچنین تدوین شده و بطور روشن اعلام بیان شود. در این بحث چهار مفهوم کلیدی جنبش زنان با تعاریف زیر مورد استفاده قرار گرفته اند: خواسته های اصلی – خواسته های سیاسی -  شرایط عادی و استثنایی – اولویت ها.
 خواسته های اصلی :  به نام های متفاوت در ادبیات جنبش زنان مانند خواست های مشخص اجتماعی و مطالبات مستقل زنان بیا ن می شوند . این خواسته ها بستگی به گرایشات گوناگون جنبش زنان و شرایط زمانی بطور عمومی در مطالبات حقوقی و یا مانند مبارزه علیه خشونت دیده می شوند. این خواسته ها و روش های رسیدن با آنها بخش اصلی استراتژی جنبش زنان را شامل می شود. استراتژی مطالبه محوری جنبش زنان با هدف تامین این خواسته های اصلی بطور طبیعی شیوه های رسیدن به این اهداف را تعیین می کنند. «مطالبات حقوقی زنان و مبارزه با خشونت‌ علیه زنان همچنان از مهمترین مطالباتی هستند که می توانند به عنوان یک اولویت، محور بسیاری از فعالیت ها قرار بگیرد ( 1- مریم حسین خواه – تیر 1391).
خواسته های سیاسی : این خواسته  رابطه مستقیم با نظام سیاسی  و بعنوان بخشی از استراتژی جنبش زنان اهداف مشترک سیاسی جنبش زنان با اهداف جنبش سیاسی عمومی و نوع رابطه و نقد  نظام سیاسی ( حاکمیت ها ) را بیان می کنند. این اهداف در رابطه با بخش اصلاح طلب( غیر انقلابی ) اپوزیسیون بطور عمومی با دموکراسی و خواسته های آزادی های سیاسی بیان می شوند. جنبش زنان هر چند در شرایط عادی سیاسی بخش عمده انرژی خود را بعلت استراتژی مطالبه محوری صرف خواسته های اصلی می کند اما بخش هایی " سیاسی کار " بطور نمونه گروههای دفاع از زندانیان سیاسی و یا زنان فعال در کمیسیون های زنان مانند اتحاد جمهوری خواهان، جبهه مشارکت و یا سازمان فدائیان اکثریت درعمل و در شرایط عادی با اهداف سیاسی نزدیک به جنبش زنان همچنین این خواسته های سیاسی جنبش زنان را نمایندگی می کنند.
شرایط عادی و شرایط استثنایی سیاسی : در دوره طولانی از شرایط عادی سیاسی ( آنچه در ادبیات چپ سنتی شرایط رکود نامیده میشود ) جنبش زنان استراتژی اولویت خواسته های اصلی خود را بطور کامل دنبال می کند. اما در دوره های کوتاه مدت استثنایی   (دوره برآمد های سیاسی ) خواسته های سیاسی که اهداف مشترک با اپوزیسیون را دارند  به اولویت اصلی جنبش زنان بطور موقت تبدیل می شوند. بطور نمونه درطول نیم قرن گذشته بجز سالهای 1356-57 و اوایل دوره جنگ و معمولا چند ماه قبل از انتخابلت مهم و تعیین کننده، بقیه دوره طولانی شرایط عادی سیاسی حاکم بوده است. بهانه وجود شرایط استثنایی در جامعه از طرف حاکمیت ها و اپوزیسیون جنبش زنان را از طرح خواسته های اصلی دور کرده است. همانطور که تجربه جدید جمع " همگرایی " جنبش زنان قبل از انتخابات 88 نشان داد، خواسته های سیاسی جنبش زنان با جنبش عمومی همزمان ضمن هماهنگی با  اپوزیسیون با شکل ویژه جنبش زنان بیان شد و تابعی منفعل از خواسته های سیاسی اپوزیسیون نیست.
اولویت ها : در شرایط عادی اولویت جنبش زنان تامین خواسته های اصلی بطور عمده مطالبات حقوقی است و در شرایط استثنایی بطور موقت، اولویت به طرح خواسته های سیاسی زنان هماهنگ با اهداف سیاسی جنبش عمومی تبدیل می شود. هر چند برای اپوزیسیون در هر شرایطی اولویت با طرح اهداف عمومی سیاسی دموکراسی خواهانه است. باید در نظر گرفت که زنان طبقه متوسط در هر دو شرایط عادی و استثنایی تمایل به اولویت خواسته های سیاسی دارند. بطور نمونه خواسته سیاسی آزادی پوشش اشتراک نظری وعملی زنان طبقه متوسط  و بخشی از اپوزیسیون را نشان می دهد، اما هیچگاه اولویت خواسته های اصلی تمام زنان ایران نبوده است.
می توان از تعارف فوق این نتیجه گیریها را داشت :
1- در شرایط عادی اولویت جنبش زنان با طرح خواسته های اصلی است و بخش های " سیاسی کار " جنبش زنان اهداف سیاسی جنبش زنان را دنبال می کنند.
 2- در شرایط استثنایی اولویت جنبش زنان به طرح اهداف سیاسی مشترک با جنبش عمومی با ویژگی جنبش زنان تغییر می یابد.
- اولویت اپوزیسیون در هر دو شرایط عادی و استثنایی، طرح اهداف سیاسی دموکراسی خواهانه بوده است.
  گروهها و شخصیت های زنان که در شرایط عادی اولویت را به طرح اهداف سیاسی عمومی دموکراسی خواهانه می دهند در واقعیت در چارچوب استراتژی اپوزیسیون قرار می گیرند. بخش قابل توجه ای از نظرات زنان اسلامی یا سکولار که بعد از انتخابات 88 خواهان انحلال در " جنبش سبز " و یا سیاست تلفیق با آن بوده اند، در عمل خود را ازاستراتژی مستقل جنبش زنان بر اساس اولویت خواسته های اصلی در شرایط عادی دور کرده اند. بخش عمده استراتژی جنبش زنان وظیفه طرح خواسته های اصلی در شرایط عادی را دارد. در تجربه جنبش زنان با موانع در پیاده کردن استراتژی خود با بهانه خطر خارجی و " برهه حساس کنونی " از طرف حاکمیت ها و با ادعای نزدیکی سرنگونی و یا تغییر رژیم و وحدت همه نیروها از طرف اپوزیسیون ها مواجه بوده اند. عدم تمکین جنبش زنان به این بهانه ها نیاز حیاتی اجرای استراتژی مستقل زنان است.
تئوری انقلاب در تناقض با اهداف سیاسی جنبش زنان: چرا نقد تئوری انقلاب مهم است ؟
نظریه چپ سنتی تئوری انقلاب تلاش دارد تا با وابستگی تاریخی جنبش زنان به نیروهای سیاسی علاوه بر خواست تغییر ضربتی حاکمیت سیاسی همچنین اولویت را همواره به اهداف سیاسی داده و ضمن استفاده ابزاری از جنبش زنان، آنرا در جایگاه اپوزیسیون حفظ کند. جنبش زنان دراستراتژی و مبانی سیاسی با جنبش سیاسی عمومی تفاوت دارد و بر خلاف جنبش عمومی دموکراسی را پیش شرط  ایجاد تحولات پایدار اجتماعی نمی داند. در مبانی جنبش زنان "  برابری جنسیتی پیش شرط تحقق دموکراسی، توسعه ی پایدار و دستیابی به جامعه ای سالم، انسانی و عاری از خشونت، فقر و بیعدالتی است " ( 2- بیانیه همگرایی جنبش زنان برای مطالبات انتخاباتی – اردبیهشت 1388 ). این نظر اهداف دموکراسی خواهانه جنبش سیاسی عمومی را مقدم بر استراتژی مطالبه محور جنبش زنان نمی بیند و جنبش زنان را تابع اهداف سیاسی جنبش عمومی نمی داند. به عبارت دقیق اینکه اهداف سیاسی عمومی دموکراسی خواهانه برای جنبش زنان بجز در شرایط کوتاه مدت استثنایی نمی تواند به اولویت تبدیل شود.
جنبش زنان همچنین  خود را دارای ماهیت مدنی و مطالبه محور می داند و ارزیابی اش از تجربه این رویکرد این است که "  ائتلاف های موفقی که در سه سال اخیر پیرامون برخی مطالبات و خواسته های مورد توافق گروه های مختلف زنان شکل گرفته است، گواهی بر کارا بودن این رویکرد است. به این دلایل است که جهت " تقویت نهادهای زنان از یک سو نیاز به فضای آرام و امن در جامعه دارد "( 3- مریم حسین خواه ). براین اساس ایجاد و حفظ فضای امنیتی " شرایط تعیین کننده  و حساس سیاسی کنونی "  از طرف حاکمیت ها و اپوزیسیون مانع پیشبرد اهداف استراتژی جنبش زنان است.
جنبش زنان در اهداف و خواسته های سیاسی خود "  خواستار به رسمیت شناختن و تحقق آزادیهای عمومی مصرح در قانون اساسی از جمله آزادی بیان، آزادی اجتماعات و … و همچنین توقف فشارهای گوناگون بر زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان، اقوام و مذاهب گوناگون هستند " ( بیانیه همگرایی ). این همچنین دلیل دیگری است که اهداف سیاسی جنبش زنان با  پیش شرط تغییر حاکمیت و اولویت اهداف سیاسی جهت بهبودی شرایط زنان همسو نیست.
مفهوم انقلاب در نظرات به ارث رسیده از چپ سنتی با دموکراسی در تناقض است و به بخش کوچک از روشنفکران مشروعیت می دهد تا به نمایندگی و قیمومت از طرف مردم  با " قدرتی غیر متکی به قانون و قدرتی که مستقیما به توده ها و قهر تکیه دارد " ( 4-لنین -وظایف پرولتاریا در انقلاب ما ) خود را به جامعه تحمیل کنند.
هر گونه تلاش در جهت آشتی دادن روش های خشونت آمیز انقلابی و جنبش های مدنی و روش های مسالمت آمیز آن، تلاشی درنفی تجربیات و تاثیرات مخرب و تقدس خشونت  نظریه انقلاب بر جنبش های اجتماعی در بسیاری از کشورها است. نمونه تلاش ها و حفظ نظرات بنیادی چپ سنتی در نظریه " مش موازی " دیده میشود که همزمان ضمن جانبداری از روش های مسالمت آمیز اصلاح طلبانه از روش های خشونت آمیز انقلابی هم جانبداری می کند. این نظر مش موازی با حفظ اساس مفهوم انقلاب، ابزار و عاملین عمل انقلاب را از طریق حزب یا سازمان روشنفکران مارکسیست لنینیست به " جامعه مدنی و نافرمانی های مدنی " واگذار می کند. " در این استراتژی اصلاح و انقلاب دو پای یک حرکت هستند " (5- امیر ممبینی – آبان 1391 ). این استراتژی  می تواند قبل از انتخابات خواهان تحریم و قیام عمومی باشد و در صورت نفی تحریم و قیام بوسیله مردم، با تکیه بر " پای دیگر " استراتژی خود روز بعد از انتخابات از حرکت اصلاحی و دولت اصلاح طلب حمایت کند :  " تحریم انتخابات وظیفه ملی است. فردای تحریم سر آغاز نافرمانی مدنی و سقوط رژیم است ( 6- علی کشتگر- سایت میهن –  خرداد 1384).
در دو دهه گذشته دوری چپ سنتی از تاثیرگذاری مستقیم بر نسل جدید فعالان سیاسی در درون کشور به تفکرات دموکراسی خواهانه غیر خشونت آمیز و نفی تئوری انقلاب اجازه رشد داده و بازتاب عملی این تفکر در نفی روش های خشونت آمیز مردم در برابر سرکوب حاکمیت بعد از انتخابات 88  دیده شد. نسل جدید در برابر فریادهای خشم آلوده افراطی های خارج از کشور در ترغیب به خشونت متقابل به روش های مسالمت آمیز ادامه داد و در برابر انتخاب مدل هایی همانند قتل وعام مردم و ویرانی کشور همانند  لیبی و سوریه، " به خانه ها برگشتند ".
عدم نقد نظریه انقلاب تناقضات این نظریه را همچنان حفظ کرده است. چگونه می شود خواهان انقلاب بوسیله مردم در شرایط معین تاریخی شد و تقربیا همواره انتخاب مردم انقلاب کرده را نفی کرد. چپ سنتی بطور نمونه حاکمیت جدید از انقلاب در مصر را بدرستی ناشی از " نا آگاهی سیاسی " اکثریت مردم ارزیابی می کند و یا  حاکمیت حاصل انقلاب 57 بهمن را ناشی از" توهمات مذهبی " می داند:
" خیز بلند اسلامگرایان برای ملاخور کردن انقلاب عظیم  مردم مصر که با تکیه بر ناآگاهی سیاسی و احساسات مذهبی بخشهای وسیعی از مردم متوهم صورت می گیرد بلافاصله مورد اعتراض میلیونها تن از اقشار معتقد به دمکراسی و آزادیهای سکولار قرار گرفت ---- اما وقتی در تهران به قدرت رسیدند با تکیه بر توهمات مذهبی اکثریت مردم یک قانون اساسی عصر شترچرانی و مبتنی بر اختیارات خدایی ولی فقیه و شریعت مبتنی بر ارتجاعی ترین قرائت ها از تشیع را بر کشور ما حاکم کردند " ( 7- اطلاعیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر - آذر 1391).
جانبداران نظریه انقلاب با این پرسش اساسی مواجه هستند : زمانی که در یک کشور و شرایط معین نتیجه و حاصل انقلاب  بر اساس " نا آگاهی سیاسی و توهم مذهبی " بخش های وسیع مردم خواهد بود، چرا باید نسلی یا نسل هایی از جنبش زنان، کارگران،دانشجویان خود را فدای استراتژی انقلابی کنند که در پایان مردم نا آگاه سیاسی تصمیم گیرنده خواهند بود ؟ چگونه می توان از " مردم نا آگاه سیاسی " انتظار داشت که در یک حرکت ضربتی فرهنگ دموکراسی را تجربه و به آن عمل کنند ؟ آیا استراتژی جنبش های اجتماعی مانند جنبش زنان برای ایجاد جامعه مدنی در یک روند پایدار نباید جایگزین روندی شود که پس از دهها سال و هزینه های بسیار اجتماعی نه تنها هیچگونه تضمینی در موقیقت آن نیست، بکله در تجربه، اکثریت آنها به ضد خود تبدیل شدند ؟ پاسخ چپ سنتی تکرار همیشگی استراتژی است که همواره نتیجه مثبتی نداشته است. انقلاب مرد، زنده باد انقلاب؟
برخی گرایشات زنان با جانبداری از نظریه انقلاب و همچنین اولویت اهداف سیاسی در استراتژی جنبش زنان، زنجیره ای از نظرات تاریخی و وابستگی  جنبش زنان به چپ سنتی را حفظ می کنند : اگر انقلاب و اولویت اهداف سیاسی و انتظار تغییر حاکمیت می تواند مشکلات زنان را بطور فابل توجه ای آسان سازد، بطور طبیعی می باید از هم اکنون در کنار نیرو های خواهان تغییر حاکمیت سیاسی تلاش کرد. این نظر با هویت و هستی جنبش زنان در تناقض فاحش است.
جنبش زنان برای استراتژی خود نیازی به نظرات چپ سنتی ندارد هر چند هنوز بخشی از زنان فعال سیاسی نسل بهمن 57 بعلت پیوندهای فرهنگی – روحی با چپ سنتی از نقد نظرات بنیادی آن دوری می جویند. جنبش زنان برای استراتژی خود همراهان تاریخی جدیدی دارد با طیف های وسیعی از اصلاح طلبان اسلامی، جمهوری خواهان و چپ دموکرات که در حال تحول نظری تاریخی درباره  پذیرش رابطه با جنبش مستقل زنان ایران بر اساس نیاز متقابل هستند. این نیروها به آینده تعلق دارند و آنها را بعنوان وزنه اصلی نیروهای سیاسی ایران می توان دانست. این نیروها در اهداف سیاسی بر خلاف چپ سنتی به ایجاد تغییرات در حاکمیت سیاسی از طریق روش های مدنی، طرح و پیشبرد مطالبات مردم و بدون خشونت معتقدند. بطور نمونه : " دستیابی به دموکراسی پایدار و اساساً، دمکراتیزه شدن جامعه؛ صرفا با تغییر ضربتیِ رژیم استبدادی و خود کامه، بدست نمی آید "(8- حزب دموکراتیک مردم ایران- دی 1391).
می توان نتیجه گرفت که  استراتژی جنبش زنان در ایران با هر گونه جابجایی ضربتی حاکمیت و انقلاب و یا تغییر مسالمت آمیز حاکمیت، تغییری در اساس استراتژی این جنبش بوجود نمی آورد و آنرا با امکانات قابل توجه ای فراهم نمی سازد.به این علت است که نمی تواند خود را در کنار نیروی هایی قرار دهد که هدف تغییر حاکمیت سیاسی بطور ضربتی دارند و یا اولویت را به اهداف سیاسی و جایگزین استراتژی طرح خواسته های اصلی و زمینه سازی جهت تامین این خواسته ها کند. این استراتژی برای دوره هایی طولانی در هر گونه حاکمیت اصلاح طلب، محافظه کار،انقلابی و یا دیکتاتوری مورد نیاز است. همرایی با اهداف سیاسی دموکراسی خواهانه بعنوان جزیی از استراتژی جنبش زنان ضمن سودمند بودن نمی تواند  اساس استراتژی را شامل شود :  راهی که جنبش زنان ایران انتخاب کرده است روندی است که به گونه‌‌ای بطئی. این جنبش حرکتی است فرا طبقاتی و استوار بر محور احقاق حقوق قانونی و مدنی زنان و باروش‌‌های مدنی بی‌‌خشونت (9-  فاطمه فرهنگ خواه – خرداد 1391 ).
رابطه جنبش زنان و جنبش سیاسی عمومی : جایگاه جنبش زنان در اپوزیسون نیست
از زمانی که پرسش اولویت مبارزه علیه استبداد حاکم بر کل جامعه ایران و یا مبارزه غلیه فرهنگ زن ستیز را در خارج از کشور مطرح شد ( 10- ویدا حاجبی تبریزی- 1997)، تعریف چپ سنتی از رابطه جنبش زنان و جنبش عمومی سیاسی و جایگاه جنبش زنان بعنوان جزیی از اپوزیسیون دچار تناقض اساسی شد.
اگر در خارج از کشور بعلت موقعیت قوی چپ سنتی موضوع نقد رابطه نتوانست به عمق برود و در ایران تا دوره قبل از انتخابات 1388 جنبش زنان بر فعالیت های عملی متمرکز بود و این عمل گرایی خود را تا تدوین " فمینیسم موقعیتی " (11-  نوشین احمدی خراسانی- دی 1385 ) پیش برده است، اما انبوه نظرات غیر منسجم زنان بعد از انتخابات 88 بار دیگر مبانی سیاسی لازم جنبش زنان برای رابطه با جنبش سیاسی عمومی و جایگاه آنرا به اصلی ترین موضوع تئوریکی جنبش زنان تبدیل کرد و فاطمه گوارایی آنرا با موضوع "  چالش اساسی حفظ استقلال و یا در درون جنبش دمکراسی خواهی ایران " بیان کرد. ( 12- فاطمه گوارایی – فرورین 1391 ). به عبارت دقیق اینکه آیا جنبش زنان نیاز به استراتژی مستقل دارد و یا استراتژی جنبش سیاسی عمومی دموکراسی خواهانه " اول دموکراسی بعد خواسته های زنان " ؟
نظرات بعد از انتخابات 88  درباره موضوع رابطه  جنبش زنان و جنبش سیاسی عمومی از نگاه پرستو الا یاری و منصوره شجاعی چنین جمعبندی شده است :
"نظریات دسته اول که جنبش دموکراسی خواهی را «مقدم» بر جنبش زنان می داند و معتقد است: “دموکراسی سه مرحله دارد نخست، مرحله تمهید است که ما آن مرحله را گذرانده ایم؛ دوم مرحله گذار که در آن ساز و کارهایی تعبیه می شود تا مرتب انتخابات برگزار شود، روزنامه ها آزادی داشته باشند، قضات مستقل باشند و ...، اگر این ساز و کارها اجرایی بشود، تازه وارد مرحله سوم، یعنی مرحله تحکیم دموکراسی می شویم. ما الان در جامعه ای هستیم که گذار به دموکراسی هنوز انجام نشده است. پس، ادعای اصلی من این است که بر اساس تجربه جوامع دیگر، جنبش مستقل زنان در جایی که گذار به دموکراسی انجام نشده، ممکن نیست.” دسته دوم نظریات مطرح شده در تبیین این مقوله ی بغرنج اجتماعی، بر خلاف دسته اول، به تقدّم و تأخّر مراحل دموکراسی باور ندارد و معتقد است که جنبش های اجتماعیی که از پایین و با منشاء و نیروی محرکه مسالمت آمیز برای اصلاحات دموکراتیک تلاش می کنند به خودی خود یکی از اشکال گذار به دموکراسی است: “می توان گفت که گذار به دموکراسی مانند توافق بر سر قواعد و شکل و روند بازی معینی است.... یکی از اشکال عمدهء گذار به دموکراسی از طریق بسیج توده ها از پایین و تحمیل سازش میان نخبگان بدون اعمال خشونت است.” ( 13- پرستو اله یاری – اسفند 1389).
 منصوره شجاعی ضمن اینکه مشخصه های مشترک میان این دو جنبش زنان و جنبش سیاسی عمومی را در تعاریفی چون مطالبه محور بودن، ضد خشونت بودن، متکثر بودن و نیز در روش حضور در فضاهای شهری و خیابان می بیند، سه رویکرد متفاوت را بر می شمارد  :
" 1- پیوستن و مستحیل شدن در جنبش عمومی دموکراسی خواهی و روی آوردن به فعالیت های حقوق بشری و تکیه بر گفتمان دموکراسی خواهی جنبش سبز که همچون چتری عظیم جمیع خرده جنبش ها را پوشش دهد. 2- حفظ گفتمان حقوقی به عنوان تنها گفتمان موجه و ممکن برای جنبش زنان. در این رویکرد وحشت از تغییر استراتژی، خطر ایجاد هاله تقدسی خشک و دگرگونی ناپذیر را پیرامون استراتژی های گذشته به وجود می آورد و میتوانست جریان پویا و سیال جنبش را به جزمی گری بکشاند 3- ایجاد ارتباطی هویت مند و دوسویه با جنبش دموکراسی خواهی به منظور شریک شدن در جنبش عمومی برای حفظ منافع زنان از یک سو و افزودن پتانسیل جنبش زنان به جنبش سبز. این رویکرد سعی داشت که ضمن پیوند با خواست های جنبش دموکراسی خواهی، در حرکت سیاسی فراگیری مستحیل نشود" ( 14- منصوره شجاعی – خرداد 1391).
این مجموعه نظرات نشان می دهد که نظرات تاریخی چپ سنتی در دو مورد در جنبش زنان هنوز تاثیر جدی دارد : 1- نظراتی که در استراتژی جنبش زنان اولویت را در هر دو شرایط عادی و استثنایی همواره به اهداف سیاسی می دهد 2- و از این طریق به حفظ جایگاه جنبش زنان را در برابر حاکمیت ها بعنوان جزیی از اپوزیسیون ادامه می دهد. این نظرات بطور تاریخی منشا در نظرات چپ سنتی دارند. تاثیر این نظرات بعلت عدم نقد مبانی سیاسی چپ سنتی در طیف های گوناگون جنبش زنان بعنوان نظراتی طبیعی و غیر قابل تردید  دیده می شوند :
جنبش زنان می باید از گفتارهای جنسیت محور جدا شود و وارد گفتارهای تلفیقی جهت ورود به حوزه های رهبری جنبش سبز باشد ( 15- محبوبه عباسقلی زاده -  خرداد 1389 ).  تنها نیروی سراسری و هماهنگ جنبش های اجتماعی که جنبش زنان یکی از بازوان پر توان این جنبش سراسری است ، توان تغییر را دارد. ( 16- لاله حسین پور - خرداد 1389 ) . جنبش زنان می باید از خواسته های تغییر قوانین فراتررفته و تشکیل نهادهای صنفی و کارگری به یکی از خواسته های اولیه گفتمان زنان در جنبش سبز باشد  (17-  مینا خانلزاده – دی  1388 ) . اولویت در خواست عمومی تلاش برای آزادی های زندانیان سیاسی و تشکیل اتئلاف علیه خشونت است ( 18-  شهلا لاهیجی – مهر  1388 ) . تلاش هایی که می شود تا تحت شعارهای جذاب «استقلال جنبش زنان» بین جنبش زنان و جنبش سبز مرز ایجاد کنند ( 19-  فاطمعه گوارایی – مرداد 1389 ).
تاکید بر استراتژی اولویت اهداف عمومی سیاسی دموکراسی خواهانه برای جنبش زنان مد ت ها بعد از انتخابات 88 و تثبیت اوضاع سیاسی و عادی شدن شرایط، نشانه تئوری تاریخی اولویت تغییر حاکمیت سیاسی واهداف سیاسی بعنوان پیش شرط بهبود شرایط زنان است. تفکری که یک قرن مانع اصلی استقلال جنبش زنان بود. استراتژی طرح خواسته های اصلی اجتماعی زنان نمی تواند با پیش شرط هایی سیاسی متوقف شود. تجربه نشان داده است که  این استراتژی حتی در یک نظام سیاسی دیکتاتوری بجزتوقف کوتاه مدت در شرایط استثنایی در طولانی مدت سودمند بوده است.
ایجاد مدلی از رابطه بر اساس استراتژی مستقل جنبش زنان
در شرایط کنونی هر چند مبانی سیاسی چپ سنتی هنوز در جنبش زنان بعنوان یک گرایش جدی وجود دارد اما نظرات طیف های اصلی جنبش زنان در مسیر ایجاد رابطه ای از مدلی جدید با جنبش سیاسی عمومی قرار دارند. این مدل جدید بر خلاف دوران گذشته و تسلط چپ سنتی در شرایط کنونی با تاثیرات مثبت نظرات چپ و جمهوری خواهان دموکرات همراه شده است.
این نیروهای دموکرات علاوه بر مبانی سیاسی متفاوت از چپ سنتی خواسته های زنان را به زمان بعد از ایجاد دموکراسی واگذار نمی کنند و ایجاد  جمهوریت و دموکراسی را روندی از مجموعه ای تحولات اجتماعی به ویژه فرهنگی می دانند که جنبش زنان می تواند از فضا و امکانات گسترش فرهنگ دموکراسی درجهت تامین پایه ها و ایجاد زمینه های خواسته های اصلی زنان استفاده کند. در اساس این نیروها برخلاف چپ سنتی پیشرفت جنبش های اجتماعی مانند زنان را تابع اهداف دموکراسی نمی دانند بلکه همسویی و هم راستایی جنبش های اجتماعی و جنبش سیاسی عمومی دموکراسی خواهانه را جهت تامین هر دو جنبش ها را امری لازم می بیند. این نظرات را بطور نمونه در حزب دموکراتیک مردم ایران بیان می شود : 
" تقویت جمهوریت و دمکراسی در ایران مستلزم گسترش فرهنگ دمکراسی، پیدایش نهادهای مدنی و پیوند سیاست با منافع لایه های مختلف اجتماعی است ---  باید کوشید تا از راه تقویت فرهنگِ دمکراسی و ایجاد نهادهای مدنی، پایه های اقتدارگرائی را تضعیف کرد "  (8- اطلاعیه ).
عامل  مثبتی که در ایجاد مدل رابطه تاثیر مهمی دارد نقش فعالان زن در نهادهای سیاسی این نیروهای دموکرات است. در" اتحاد جمهوری خواهان ایران " کمیسیون زنان آن با نظر همسو و " هم راستا " بودن مبارزه برای حقوق زنان با اهداف عمومی سیاسی دموکراسی خواهانه با تفکر چپ سنتی و تقدم اهداف دموکراسی مرزبندی روشنی دارند  :
" ما زنان جمهوري خواه با باور عميق به اين مهم، و با اعتقاد به همراستا بودن حقوق زنان و دمکراسي، مبارزه براي اين دو را جدايي ناپذير مي داينم. ما حضور خود را در صفوف اتحاد جمهوري خواهان ايران هماهنگ با مبارزات زنان ايران براي کسب حقوق سياسي خويش دانسته و با غرور اعلان مي داريم که مبارزه ما در صفوف اتحاد جمهوري خواهان ايران در جهت دستيابي به دمکراسي واقعي است که در آن زنان نقشي همپاي مردان ايفا مي کنند. حضور فعال ما در همه سطوح تصميم گيري يک نيروي سياسي دمکراسي خواه در ايران، نشانگر مشارکت آگاهانه و فعالانه مردان و زنان ما در جهت احقاق حقوق زنان و تحقق مردم    سالاري واقعي مي باشد " ( 20- اطلاعیه کمیسیون زنان اتحاد جمهوری خواهان - 17 اسفند 1382).
مبانی سیاسی جنبش زنان در رابطه با حاکمیت ها
استراتژی طرح خواسته های اصلی در شرایط عادی علاوه بر رابطه با اپوزیسیون و اهداف مشترک سیاسی دموکراسی خواهانه  نیاز به  رابطه با حاکمیت ها دارد و نمی تواند همواره خود را در جایگاه اپوزیسیون به حاکمیت ها معرفی کند، آنچه تا کنون جنبش زنان را بهانه سرکوب قرار داده است. طرح و اجرای عملی خواسته های اصلی زنان نیاز به رابطه جنبش زنان با حاکمیت ها دارد. نگارنده در نوشته " جنبش زنان نیاز به رابطه با حاکمیت کنونی دارد" ( آرشیو اخبار روز ) به مبانی سیاسی رابطه با حاکمیت ها پرداخته است و دارای این جمعبندی است که " جنبش زنان می تواند بر اساس تجربیات با ارزش خود رابطه و همکاری با هر دولت و حاکمیت وقت در ایران، اصلاح طلب و یا محافظه کار را در جهت دفاع از منافع زنان و مردم  را بعنوان یک اصل بنیادی و وجودی خود بپذیرد و استراتژی خود را در رابطه و همکاری با هر دولت وقت در ایران را ترسیم می سازد. این جنبش  حق خود خواهد دانست که در ایجاد و حفظ  رابطه غیر متخاصم و غیر بدبینانه با هر دولتی ضمن نزدیکی  تکیه بر بخش عمده زنان بعنوان پایه اجتماعی خود و همچنین همکاری با جنبش سراسری اصرار بورزد.  این دو روند می توانند با هم همزیستی داشته باشند ".
جنبش زنان درعمل به تازگی حرکت های ابتدایی در این راستا را شروع کرده است. درخواست ها از مقامات دولتی و یا نمایندگان مجلس و کاندیدهای ریاست جمهوری با هدف صرف اعتراضی نبوده است : " همگرایی جنبش زنان همچنین موفق شد که همه  کاندیداهای ریاست جمهوری را به ارائه برنامه ای مجزا درباره زنان، ملتزم سازد و  این پیروزی را نمی توان دست کم گرفت (نوشین احمدی خراسانی – جولای 2009 ). منطقی است که جنبش زنان ضمن در خواست های خود از مقامات حاکمیت راه حل های خود در اجرای این درخواست ها و همکاری خود را نیز اعلام دارد و این نیاز به رابطه و گفتگو دارد.
واقعیت این است که تا کنون بطور عمده طرح " خواسته های اصلی زنان " بطور تاریخی صرفا جهت اعتراض و فشار و نحمیل شکاف در حاکمیت ها و همسو با اهداف سیاسی نیروهای سنتی چپ  برای تغییر حاکمیت سیاسی بوده است. جنبش زنان در زمانی است که می تواند به پرسش های حیاتی در این باره پاسخ دهد : آیا طرح خواسته های زنان صرفا برای اعتراض است و یا باید در اجرای آنها در همکاری با حاکمیت ها پیشقدم باشد ؟ آیا دستاوردهای حقوقی تاریخی زنان از مشروطیت تا کنون با سیاست فشار بدست آمده اند یا بخشی از زنان در همکاری با حاکمیت ها مجموعه اعتراض ها را به سیاست های اجرایی تبدیل کرده اند ؟ آیا می توان ضمن همسویی و هماهنگی با اهداف دموکراسی خواهانه و مسالمت آمیزنیروهای اصلاح طلب، دموکرات، جمهوری خواه سیاسی، همزمان جهت تامین پایه های خواسته های اصلی جنبش زنان با حاکمیت های وقت ( دیکتاتوری، محافظه کار، اصلاح طلب، انقلابی ) رابطه داشت ؟ و در پایان، زمانی که استراتژی اعلام شده بوسیله اکثریت گرایشات جنبش زنان براساس خواسته ها و مطالبات اجتماعی زنان نیاز حیاتی به رابطه  با حاکمیت ها دارد، چرا باید جایگاه جنبش زنان همواره در اپوزیسیون باشد ؟
منابع :
1- مریم حسین خواه- بررسی اولویت جنبش زنان- تیر 12391- سایت اخبار روز
2- 3-  بیانیه همگرایی جنبش زنان برای مطالبات انتخاباتی – اردبیهشت 88- کار آنلاین
4- کتاب لنین -وظایف پرولتاریا در انقلاب ما
5- امیر ممبینی – مقاله فرخ نگهدار- آبان 1391-سایت ایران امروز
6- علی کشتگر – سایت میهن – خرداد 1384
7- اطلاعیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر -  17 آذر 1391- اخبار روز
8- اطلاعیه حزب دموکراتیک مردم ایران - 21 دی 1391- اخبار روز
9- فاطمه فرهنگ خواه- ماه خرداد و تجربه های زنانه – خرداد 1391-مدرسه فمینیستی
10- ویدا حاجبی تبریزی – سخنرانی در بنیاد پژوهش های زنان – فرانسه 1997-
11- نوشین احمدی خراسانی – دو سال زندگی با کمپین – دی 1385-اخبار روز
12- فاطمه گوارایی- مقاله سوس محمدخانی غیاثوند – 10 فروردین 1391- اخبار روز
13- پرستو اله یاری – تاثیرات متقابل جنبش زنان و جنبش سبز – اسفند 1389- مدرسه فمینیستی –
14- منصوره شجاعی – به مناسبت سالروز همبستگی زنان ایران –خرداد 1391- کار آنلاین-
15- محبوبه عباسقلی زاده – دموکراسی خواهان، سرکوبگران و پوست اندازی جنبش زنان – آذر1388
16- لاله حسین پور – از تاکتیک « چهره به چهره » چه خبر ؟ - مرداد 1389
مینا خانلر زاده – عدالت اقتصادی و صدای زنان در جنبش سبز – دی 1388
شهلا لاهیجی -  درخواستی خاضعانه از تمام زنان ایران زمین – مهر 1388
اطلاعیه کمیسیون زنان اتحاد جمهوری خواهان ایران - 17 اسفند 1382
نوشین احمدی خراسانی – جولای 2009-  مقاله 10 روزی که ایران را لرزاند – اخبار روز

No comments:

Post a Comment